سلام


- مث خری که توی گل گیر کرده، تو این مملکت گیر کردیم، البته نه توی مملکت، توی دست اشخاصی در این مملکت گیر کردیم ، تمام تبلیغات ماهواره شده مهاجرت، به مزخرف ترین جاها، مکان هایی که چقدر نسبت به ایران پایین تر هستن و چه پولی میگیرن برای گرفتن اقامت ، چقدر بیچارمون کردن که بخاطر یکم راحت نفس کشیدن حاضریم از همه چی بگذریم و بریم، کمتر کسی و میبینم که امید به ساختن ایران داشته باشه و آینده ای روشن براش تصور کنه، هیشکی و نمیبینم که بگه میمونم و از میهنم دفاع میکنم، همه فقط به فکر اینن که برن و خودشون و نجات بدن، برن و آینده ای بهتر و برای باقی زندگیشون رقم بزنن، که خودمم یکی از نمونه هاش هستم.


- جمعه ی این هفته آخرین جلسه ی این ترم کلاس زبانمه و هفته ی بعدش امتحان، که اینترویو داریم از کل کتاب، میدونم که میتونم از پسش بر بیام.


- با دوستام قرار داشتیم که بریم بیرون، شوهر دوستم تا ماشینمون رو ( بعد از دو ماه ) دید شروع کرد زدن تو سر ماشین و ماشین خودش و بردن بالا ( ایشون یک عدد از این جارو برقی چینی ها سوار میشن .) آخر سر هم سردرد خفش کرده بود، یک چاخان هایی راجع به ماشینش میکنه که آدم باورش نمیشه خب، مثلا میگه با 160 تا سرعت داشتم تو آزاد راه میرفتم یه لندکروزر نمیتونست منو بگیره O:
خلاصه که حسود دورو برمون زیاده ماشالا.




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها